♫ دنیــــــــــای موســـــــیقی ♫
موسیقی یک زبان بین المللی است برای ابراز احساسات آرزوهای نهفته و آشکار دلها

 

با سلام خدمت کاربران گرامی برای استفاده از امکانات وبلاگ عضو شوید .

برای عضویت اینجا کلیک کنید...

 

ارسال در تاريخ جمعه 1 مهر 1398برچسب:violin, توسط A Hasan Beigi

موسيقي چيست؟

1- موسيقي هنر بيان احساسات به وسيله ي صداهاست.

2- تعريف موسيقي

موسيقى تراوش احساسات و انديشه‌هاى آدمى و مبين حالات درونى وى مى‌باشد. شنيدن يک آهنگ آرامبخش و جذاب مى‌تواند پايان‌پذير خستگى‌ روزانه شما باشد. واژهٔ موسيقى که در عربى قَى تلفظ مى‌شود ريشهٔ يونانى دارد. از زمان منصور خليفهٔ عباسى توجه به آثار يونانى آغاز شد و سپس در دوران هارون پنجمين خليفهٔ عباسى (۱۹۸-۲۱۸ هـ) با تأسيس بيت‌الحکمه به اوج خود رسيد. مقارن همين دوران بوده است که واژهٔ موسيقى راه يافته و به‌تدريج جايگزين غناء عربى شده است.
 

براساس مدارک موجود واژۀ موسيقى و هم‌خانواده‌هاى آن در مفاتيح‌العلوم خوارزمى و رسالهٔ موسيقى اخوان‌الصفاء ديده مى‌شود که هر دو متعلق به سدهٔ چهارم هجرى (دهم ميلادي) است. خوارزمى در تعريف موسيقى مى‌گويد: موسيقى به معنى پيوند آهنگ‌هاست... . تعريف سادهٔ موسيقى يا صداهاى موسيقايي، صداهاى خوشايندى مى‌شود که انسان از شنيدن آنها احساس لذت مى‌کند.
 

با بالا رفتن سطح فرهنگ و هنر معلوم شد صداهاى خوشايند، صداهايى هستند که از نظمى خاص پيروى مى‌کنند و بين آنها نسبت‌هاى معينى وجود دارد. براى همين عدد در موسيقى داراى اهميت بسيارى است. تا جائى‌که فيثاغورث معتقد است که عدد اصل وجود در آفرينش است.
 

پيروان او اجسام را هر يک عدد مى‌داشتند و معتقد بودند که چون کرات آسمانى و افلاک از يکديگر فاصله‌هاى معينى دارند، از نسبت آنها نغمه‌ها ساخته مى‌شود و آوازها در اصل ناشى از حرکت افلاک هستند.
 

ابوعلى‌سينا مى‌گويد: موسيقى علمى است رياضى که در آن از چگونگى نغمه‌ها، از نظر ملايمت و تنافر و چگونگى زمان‌هاى بين نغمه‌ها بحث مى‌شود تا معلوم شود که لحن را چگونه بايد تأليف کرد.
 

ابونصر فارابى در احصاءالعلوم موسيقى را علم شناسايى الحان مى‌داند که شامل دو علم است: يکى علم موسيقى عملى و ديگرى علم موسيقى نظري. امروزه نيز اين تقسيم‌بندى در موسيقى وجود دارد. افلاطون در تعريف موسيقى مى‌گويد: ”موسيقى يک ناموس اخلاقى است که روح و جهانيان و بال به تفکر، و جهش به تصور، و ربايش به غم و شادي، و حيات به همه مى‌بخشد.“
 

مرحوم خالقى در کتاب نظى به موسيقى مى‌نويسد: ”موسيقى صنعت ترکيب اصوات و صداهاست به‌طورى‌که خوشايند باشد و سبب لذت سامعه و انبساط و انقلاب روح گردد.“
 

و بتهوون در تعريف زيباى خود مى‌گويد: موسيقى مظهرى است عالى‌تر از هر علم و فلسفه‌اي، موسيقى سنتى ايران شالم قطعاتى است که در مجموع به‌عنوان رديف موسيقى ايرانى گفته مى‌شود. امتياز موسيقى ايرانى در امکانات وسيع مقامى و ملودى‌هاى غنى آن است. اين موسيقى هنرى است بسيار ظريف و عميق.

3- براستي موسيقي چيست؟

راستي موسيقي چيست؟ چگونه تعريف مي‌شود؟ آيا واقعا موسيقي ملودي تكنواخت و نواي سازهاي مختلف است، كه طنيني به صداي خواننده بدهد و دنگ و دونگي باشد براي پوشاندن صداي ناهنجارش؟

ولي نه، موسيقي فراتر از تعريف در الفاظ است و شگفتي آن نيز در همين است. موسيقي جبران ناكامي‌هاي زبان است و شيوه‌اي براي بيان احساسات ناملموس. احساساتي كه نمي‌دانيم چه هستند… آنجا كه زبان از گفتن باز مي‌ماند، موسيقي مأمني مي‌شود براي روح، و زباني مي‌شود براي بيان احساسات و ناگفته‌هاي ناشناخته…

موسيقي هرچه هست، سرچشمه‌اي از درون انسان دارد و مخلوقي است كه «از روح آدمي جان گرفته و به روح آدمي جان مي‌دهد» موسيقي، طنين از دل برآمده‌اي است كه لاجرم بر دل مي‌نشيند. ولي از چه دلي برآمده و بر چه دلي مي‌نشيند؟

روح پويا و احساسات متغير كه ارتباطي مستقيم با شرايط سني، حوادث گوناگون و … دارد چه مي‌گويد و چه مي‌خواهد؟ شايد نداند «چه مي‌خواهد» ولي آنچه را كه مي‌خواهد مي‌شناسد. در هر لحظه به موسيقي گوش مي‌دهيم، از آن لذت مي‌بريم و همين كافيست…

البته موسيقي فقط غذاي روح و زبان احساسات نيست، بلكه درماني براي جسم نيز هست. تحقيقات نشان داده است موسيقي كه تركيبي از صداهاي گوناگون است، بر روي عملكرد و متابوليسم بدن تأثير مي‌گذارد و اثري مستقيم بر روي بخشهاي اصلي بدن از جمله غدد گوناگون، قلب، دستگاه تنفسي، مغز و … دارد و موسيقي به عنوان تركيبي «منظم» و «زيبا» از اصوات، تأثيري مثبت بر روي جسم نيز مي‌گذارد.

ولي شناخت تأثيرات مستقيم آن بر روي بدن نياز به ورود به دنياي علم موسيقي درماني دارد. البته ارتباط روح و جسم انسان باز هم به ما مي‌گويد كه در هر لحظه، لذت بردن روح از يك موسيقي مترادف است با تأثير مثبت آن بر روي جسم انسان…

روح انسان است كه زيبايي موسيقي را مي‌فهمد و اين روح است كه مانند يك استاد خبره‌ي زيباشناسي در مورد موسيقي قضاوت مي‌كند.

زيبايي‌شناسي در موسيقي داراي دو جنبه‌ي تحليلي و تركيبي است. زيبايي‌شناسي تحليلي مربوط به زيبايي اصوات و نواي سازهاست و موج برخاسته از پيانو و ناله و افغان ويولن و كمانچه و … همه واژه‌هاي زيبايي هستند براي گفتن سخني زيبا، ولي بعد تركيبي موسيقي برمي‌گردد به «نظم» و «آهنگي» كه هنرمند با كنار هم چيدن نت‌ها و آواها مي‌آفريند.

در جنبه‌ي تركيبي است كه هنرمند معنا پيدا مي‌كند و موسيقي سخن مي‌گويد و جمله‌اي زيبا مي‌شود از واژه‌هاي زيبا… حتي اگر واژه‌هاي اصوات نيز زيبا نباشند، جمله زيباست و اگر صداي ساز زيبا نيست، هنرمند آهنگي زيبا از آن مي‌آفريند، براستي كه هنر همين است و نه نواختن ساز و نه دامبول و ديمبول…

دريغا كه اين هنر در سرزمين هنر و موسيقي گم شده است، اگر هم هست، محو، ثابت و بي‌حركت است و اين ثبوت در گذر زمان و تحول انسان از بين خواهد رفت. افسوس كه آوايي از «چنگ» و «عود» و «ناي» و … توسط «نکيسا» و «باربد» زمان آفريده نمي‌شود…

و باز افسوس كه در طاق بستان زمان، تصويري از خسرو پرويزي نيست كه به نواي چنگ و عود گوش بسپارد و به هنرمندان ارج نهد… دريغا كه آواي سه‌گاه، ماهور و شور در هياهوي روزگار محو و بي‌نشان شده است…

ولي «كجاست حركت؟»، «كو اقدام؟»… شايد افسوس را بايد به همين دليل خورد…

violin.lxb.ir

 

ارسال در تاريخ چهار شنبه 24 خرداد 1391برچسب:موسیقی چیست؟, توسط A Hasan Beigi

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 42 صفحه بعد